• شناسه خبر: 18144

بوسه‌ای بر پرچم در لندن، چشم‌های امیدی در گتوند؛ نسلی که عزّت را فریاد می‌زند…

شهرنوشت؛ یاداشتی از : هادی خوش سیما در میان انبوه ویدئوهای منتشر شده در شبکه‌های مجازی، دو ویدئو از دور دوم انتخابات ریاست‌جمهوری ایران، توجه کاربران را به خود جلب کرد و به طور گسترده‌ای بازنشر شدند. این ویدئوها که از دو ...

شهرنوشت؛
یاداشتی از : هادی خوش سیما

در میان انبوه ویدئوهای منتشر شده در شبکه‌های مجازی، دو ویدئو از دور دوم انتخابات ریاست‌جمهوری ایران، توجه کاربران را به خود جلب کرد و به طور گسترده‌ای بازنشر شدند. این ویدئوها که از دو نقطه دور از یکدیگر، یکی در روستایی دورافتاده در خوزستان و دیگری در پایتخت بریتانیا، فیلمبرداری شده است، فریادی رسا از عشق به وطن و امید به آینده ایران را تداعی می‌کند.

*تصویر اول: چشم‌هایش*

در روستای «بردلا» واقع در بخش عقیلی شهرستان گتوند استان خوزستان، تصویری بدیع و تکان‌دهنده از امید به آینده ایران در قاب دوربین نقش می‌بندد؛ «داراب قنبری» مرد میانسال این روستا با قامتی استوار، پدر پیر و کهنسال‌اش را که گذر ایّام، قامتش را خمیده کرده، گرد سپیدی بر سرش نشانده و نای رفتن را از پاهایش ستانده، بر دوش گرفته و افتان‌وخیزان، به‌سوی صندوق رأی رهسپار است.

هرچند پیرمرد می‌داند آفتاب عمرش در ۱۲۰ سالگی، بر لب بام اجل رسیده و شاید خود نظاره‌گر به‌ثمررسیدن بذر امیدش نباشد، اما دل به آن بسته که این بذر رأی و انتخابی که می‌کند، سروی سایه‌گستر شود برای نسل‌های آینده. برای فرزندان، نوه‌ها و نواده‌ها و نبیره‌ها و ندیده‌ها. برای آینده ایران.

این کلمات، فریاد عزّت‌خواهی ملّت ایران است که از ژرفای وجود پیرمردی نزار و خسته‌دل زبانه می‌کشد و این‌گونه بر زبان فرزندش خطاب به دکتر مسعود پزشکیان، طنین‌انداز می‌شود: «مردم ایران جز عزّت چیزی نمی‌خواهند. ما حرفی جز این نداریم.»

در نگاه پیرمرد، شور و شوقی وصف‌ناپذیر موج می‌زد. گویی در آن لحظه که به صندوق رأی چشم می‌دوزد، تمام سختی‌ها و ناملایمات سال‌های گذشته را از یاد برده و تنها به آینده‌ای روشن امیدوار است؛ آینده‌ای روشن نه برای خود، که دست روزگار شاید امانش ندهد، بلکه برای ایران. آینده‌ای که در آن، مسیر عزّت از دروازه «شایسته‌سالاری» و «مدیران پاک‌دست» می‌گذرد. آینده‌ای دور از دروغ و تزویر و فریب، سرشار از صداقت و وفای به‌عهد.

چشم‌های امیدوار این پیرمرد و میلیون‌ها چشم امیدوار دیگر به مسعود پزشکیان به‌عنوان نهمین رئیس‌جمهور ایران، بار سنگینی بر دوش او نهاده است. این چشم‌های امیدوار به فردی رأی داده‌اند که قول داده هیچ‌وقت دروغ نگوید، در گفته‌هایش صادق باشد و اگر نتواند پاسخگوی این چشم‌های سرشار از امید باشد و نتواند به وعده‌اش در رفع تبعیض‌ها، بی‌عدالتی‌ها و خدمت به مردم عمل کند، حداقل روی این عهد و پیمان انتخاباتی خود با مردم بماند و کناره‌گیری کند.

*تصویر دوم: بوسه‌هایش*

در روزی که روستازاده‌ای پیر و خمیده، بر دوش فرزند نفس‌نفس‌زنان رهسپار صندوق رأی می‌شد تا به پزشکیان رأی دهد، کیلومترها دورتر، در پایتخت بریتانیا، دختر جوان ایرانی در میان انبوهی از ناسزاگویی‌ها و اهانت‌های کسانی که از انزوای ایران نفع می‌برند، با بوسه بر پرچم ایران و انداختن رأی به صندوق، تصویری از عشق به وطن و امید به آینده را به نمایش گذاشت.

حتی اگر این انتخابات، به فرض، هیچ ثمر و عایدی هم نداشته باشد، این بوسه بر پرچم که به‌مثابه یک عمل مقدّس است، در میانه خشونت کلامی و آزارها برای ایجاد تردید و انصراف مردم از رأی دادن، می‌تواند مرهمی بر زخم‌ها باشد و حس تعلّق، امید و وطن‌دوستی را در میان همه ایرانیان با هر سلیقه‌ای تقویت کند.

این بوسه بر پرچم، یادآور پیوند ناگسستنی با سرزمین مادری است و نشان‌دهنده عشق به ایرانی آباد. احساس تعلّق به سرزمین مادری، اگر مسئولین ارشد بخواهند و بسترهای لازم فراهم شود، می‌تواند انگیزه‌ای برای بازگشت سرمایه‌های انسانی به کشور باشد تا آسیب‌هایی که در نتیجه سال‌ها مهاجرت این سرمایه‌ها، بر پیکره علم، فناوری و اقتصاد ایران وارد شده، جبران شود.

عشق به وطن و امید به آینده روشن ایران، در میان همه ایرانیان، چه آن پیرمرد شریف روستازاده گتوندی و چه آن دختر جوان ساکن لندن، موج می‌زند. این انتخابات، دریچه‌ای برای امید به فردای روشن ایران بود. اگر در فراسوی این انتخاب، کورسوی امید ایجاد شده در جامعه، با عمل به حرف‌ها و وعده‌ها، با همراهی و همدلی همگان، برافروخته نشود و به تاریکی گراید، دیگر هیچ حرفی باقی نمی‌ماند. ما مردم به قول آن مرد خوزی، «چیزی جز عزّت نمی‌خواهیم و حرفی جز این نداریم».

نام:

ایمیل:

نظر:

لطفا توجه داشته باشید: نظر شما پس از تایید توسط مدیر سایت نمایش داده خواهد شد و نیازی به ارسال مجدد نظر شما نیست